در حدود ری یکی دیوانه بود


سال و مه کردی به سوی دشت گشت

در تموز و دی به سالی یک دو بار


آمدی در قلب شهر از طرف دشت

گفتی ای آنان کتان آماده بود


زیر قرب و بعد ازین زرینه طشت

قاقم و سنجاب در سرما سه چار


توزی و کتان به گرما هفت و هشت

گر شما را با نوایی بد چه شد


ورچه ما را بود بی برگی چه گشت

راحت هستی و رنج نیستی


بر شما بگذشت و بر ما هم گذشت